آنوشا جانآنوشا جان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

خوشبختی ما باتو کاملتر شد

کلی عکس از روزای 9ماهگی آنوشا جونم

  5.12.92 با بابا آنوش رو بردیم دکتر واسه آبریزش بینی   4.12.92 آنی طلا و آنوشا جیگر   3.12.92 خونه دایی بابا 3.12.92 پیاده روی با مامان جون و خاله بابا دوستای عزیزم که به وبلاگ دخترم سر میزنید لطفا ماشالله یادتون نره ...
5 اسفند 1392

عکسای هشت ماهگی

آنوشا سوار الاغ آنیتا شده تا آنی حواسش بهش نبود کلی از الاغش سواری گرفت   آنوشا با لباس عروس   دخترم اونقدر با الناز بازی کرد تو بغلش خوابش گرفت     بغل داداش علی تو مراسم عروسی عموجونش     تولد سارا     ...
27 بهمن 1392

هشت ماهگی قندو عسلم

آنوشا جونم وارد نه ماهگی شد و کلی واسه خودش خانمی شده و هرروز با کارهای جدیدش متعجب میشیم دخترم هنوز چهاردست و پا نمیره ولی سعی میکنه حرکت کنه و دستاشو به حالت حرکت کردن درمیاره ولی رو زمین ولو میشه تواین زمینه تنبلی میکنه و دوست داره که یه جا بمونه البته اگه چیزی چشمش رو بگیره به هر طریقی که هست به دستش میاره! هنوزم لثه هاش اذیتش میکنه ولی خبری از مرواریداش نیست به شدت منتظرم که دندونای کوچولوشو ببینم ولی فعلا که خودشون رو نشون ندادن هرچیزی که ببینه به لثه هاش میزنه و بعضی وقتا چنان با حرص این کارو میکنه که منم دوست دارم برم کمکش چون مشخصه که چقدر لثه اش اذیتش میکنه دخترکم خیلی دوست داره تاتی تاتی کنه و من دستشو میگیرم و باهم راه میری...
27 بهمن 1392

هفت ماهگی آنوشا جونم

دوشنبه 23دی ماه دختر کوچولوی من هفت ماهه شددخترم دائم درحال تغییره و تغییراتش کاملا به چشم میاد درکش از محیط اطرافمون بیشتر شده و دیگه میدونه وقتی میریم بیرون چه فرقی با داخل خونه داره هر وقت تو خونه ایم و شروع میکنه به غرزدن میبرمش سمت در ورودی و اونم با یه لبخند شیطنت آمیز دستشو میبره سمت دستگیره و یه جیغ از شوقش میکشه حسابی شیطونی میکنه و دوست داره ماهم باهاش بازی کنیم من و آنوشا صبح باهمدیگه بیدار میشیم و تا ظهر که بابامیاد باهمدیگه یا بازی میکنیم یا من تی وی رو براش روشن میکنم و میرم نهار درست میکنم البته نباید بیشتر از ده دقیقه توی آشپزخونه باشم وباید حتما زود به زود بیام و به دخملی سر بزنم توی ماه گذشته آنوشا به مدت ده روز سرماخور...
2 بهمن 1392