نیم سالگی ات مبارک آنوشا جونم
بلاخره به نیمه رسیدیم البته نیمه یک سال باورم نمیشه که دخترکم داره بزرگ میشه و روزبه روز تغییر میکنه پارسال این موقع تقریبا هفته 12یا 13 بارداری بودم چقدر زود گذشت وحالا دختر کوچولوی شیطون و شیرینی دارم که هر روز به خاطر وجودش خدارو شکر میکنم و از اینکه من رو لایق مادر بودن دونسته بعضی وقتها ناخودآگاه اشک تو چشمم جمع میشه و دختری رو با تمام وجود توی بغلم فشار میدم و میبوسم خدایا هزار بار شکرت آنوشا حسابی شیطون شده ودیگه حالا میتونه به تنهایی بشینه به غیر از بعضی مواقع که میخواد یه اسباب بازی بلند کنه و میخوره زمین شده بیشتر وقتها یه ساعت با اسباب بازی هاش بازی میکنه و خودشو سرگرم میکنه این روزا من و آنوشا با هم تنهاییم و بابایی رو کمتر...
نویسنده :
مامان نسرین
16:58